- پیکان کندن
- بر آوردن پیکان از زخم پیکان کشیدن: سخت مشتاقیم پیمانی بکن، سخت مجروحیم پیکانی بکن، (سعدی)
معنی پیکان کندن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به پیچ و تاب در آوردن، پیچیده کردن گردان ساختن: گر این نیزه در مشت پیچان کنم سپاه ترا جمله بیجان کنم. (فردوسی)، مضطرب ساختنمشوش کردناز غم بتافتن: بفرمود پس تاش بیجان کنند بروبر دل دوده پیچان کنند. (شا. بخ 2294: 8)
نبرد کردن، منازعه
عهد بستن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن